زهرازهرا، تا این لحظه: 18 سال و 11 ماه سن داره

پرسمان كودك

داستان بچه ها و پیرمرد

  برای مطالعه داستان برروی تصویر کلیک کنید   بچه ها و پیرمرد   پسر های امام علی (ع)          رد می شدند از لب رود   یك پیر مرد نزدیكشان            كنار آب نشسته بود   آنها دیدند كه پیر مرد               آب می پاشد به دست ورو    آب می ریزد بر روی پا                انگار بلد نبود وضو    هردو تا گفتند (بابا جان)&n...
15 آبان 1390

پرنده

          یه  پرنده دوست داره         آسمون  آبی باشه روزای خوب خدا صاف و آفتابی باشه    یه  پرنده دوست داره خوب و مهربون  باشه شب پیش ستاره ها روز تو آسمون  باشه   یه  پرنده دوست داره تو دلا غم نباشه لبا پرخنده باشه درد و ماتم نباشه   یه  پرنده دوست داره رو  زمین جنگ نباشه همه دل ها شاد باشن هیچ دلی تنگ نباشه   یه  پرنده دوست داره قفسش باز بمونه از قفس فرار کنه راحت آواز بخونه ...
10 آبان 1390

شعر باران

             شعر باران می زند آهسته باران تق و تق بر روی شیشه می نشیند روی خانه باز هم مثل همیشه من کنار شیشه هستم می زند باران صدایم می نشیند توی ایوان شعر می خواند برایم شعرهایش خوب و زیبا مثل لالایی مادر می نویسم شعر او را با مدادم توی دفتر ( افسانه شعبان نژاد) ...
7 آبان 1390

زندگی آپارتمانی

داداش من خوابیده است لطفا کمی آهسته تر اینجا که ورزشگاه نیست کی توپ خود را زد به در لطفا کمی آهسته تر ای وای از این جیغ وداد درپله ها کی می دود با سر صدا مانندباد کی میزند هی طبل وبوق هی دنگ ودنگ ودنک ودنگ اصلا چرا اینجا شده مانند یک میدان جنگ خیلی شلوغ وبد شده امروز این آپارتمان لطفا کمی آهسته تر همسایه های مهربان (عباسعلی یونسی) ...
4 آبان 1390

شعرآداب زیارت

ازخـونـه راه افـتـادیم تـا به حرم رسیـدیـم  یه گــنـبـد قـشنـگی ما رو برو مون دیدیم اذن ورود گــرفــتـیم با هــم ســلامـوگفتیم آقای مــــهـــربــونـم از  لطفتون  ممنونم  اومـــــدم تــوی حرم نماز  و دعـــا بـــخـونم تا که بگم رضا جون قدر تـــو رو مـیـدونم پـیامــبـر گــــرامی داده به ما پیامی هرکی بیاد زیارت تمــیز و با طهارات درحـــــرم امــامت عــالــــم آل احــمد جایش توی بهشته اینو خــــــدا نوشته سراينده شعر:روح...
14 مهر 1390

فکرخدا

خورشيد زيبا دوباره سرزد پرنده شب دوباره پر زد خروس خانه ترانه سرد داد وقت سحر را به من خبر داد آمدم بيرون در هواي باز وضو گرفتم براي نماز ديدم نشسته گنجشكي زيبا بر روي شاخه‌ آرام تنها جيك و جيك مي‌كرد در آن صبح زود گويي كه او هم فكر خدا بود ...
20 شهريور 1390

شعرسلام

سلام مثل بـهاره     گـل وشـکـوفـه داره         بوی قشنگ دوستی                هـمـراه خودمـیـاره                        وقتی سلام میکنی                                  شاپـرکا می خندن    &n...
7 شهريور 1390

پروردگار

 هرچيزدنيا   ناپايدار است   جز او كه نامش پروردگاراست اوهرچه باشد زيبا وپاك است ما هرچه داريم يك مشت خاك است اوجان و ، ما جسم اومغز و  ،ما پوست پس هرچه داريم ازپرتو اوست ...
25 مرداد 1390