داستان بهترین آرزو(درمورد امام رضا )

ضمن تبریک میلاد امام رضا علیه السلام به همه شما

میتوانید داستان بهترین آرزو را در ادامه بخوانید و لذت ببرید
 

بهترین آرزو

مریم و محمد داشتند اماده می شدند که همراه مامان و بابا به حرم امام رضا بروند.

انها از راه دوری به مشهد امده بودند و برای اولین بار بود که می خواستند به حرم بروند.

هر دو خیلی خوشحال بودند و برای رفتن به حرم عجله داشتند.

مریم گفت:من دلم میخواد زودتر از همه به امام رضا سلام کنم.

محمد گفت:معلممان گفته توی حرم باید دعا کنیم.

مریم گفت:پس من می خوام دعا کنم که همه دوستام شاگرد اول بشن.

محمد خندید و گفت:اخه همه که نمی تونن شاگرد اول بشن یه نفر فقط می تونه اول باشه بقیه باید دوم و سوم باشن.

مریم که اصلا حواسش نبود خندید و گفت:خوب دعا می کنم همه قبول بشن خوبه؟؟

محمد گفت :باید دعاهای بزرگ کنی خیلی بزرگ ,مثلا این که دعا کنی کره زمین هیچ وقت کج نشه یا اینکه ...

مریم با لجبازی گفت:نه خیرم من می خوام دعا کنم بابا اون عروسک بزرگه که لباس ابی داره رو برام بخره.

محمد گفت:من می خوام دعا کنم زود زود بزرگ بشم وآدم مهمی بشم مثل داورهای فوتبال جام جهانی!

مریم ادامه داد:داورها که آدم های مهمی نیستند مدیر مدرسه ما خیلی مهمه همش جلسه داره کارای زیاد داره....

محمد گفت:وقتی می گم بچه ای برا همینه...

بابا که حالا اماده شده بود کنار بچه ها آمد و گفت: چه خبره؟ باز شما دارین با هم بحث می کنید؟

مریم گفت:اصلا بابا, شما بگو چه دعایی از همه دعا ها بهتره؟

محمد گفت:بابا مریم همش آرزوهای بچگانه داره!

بابا گفت:من ارزو های شما رو شنیدم  هر دوتون آرزوهای قشنگی دارید.امام رضا شما بچه ها رو خیلی دوست داره و دعاتونو میشنوه.هر دعایی که به صلاحتون باشه براورده میکنه. هر دعایی که به صلاحتون باشه با اجازه خدا برآورده میکنه (دعا کوچیک باشه یا بزرگ فرقی نمی کنه)

مثلا یکی از بهترین دعاها میتونه شفای مریضها ، ظهور و دیدار امام زمان عج باشه

 برای همه دعا کنید اول دیگران بعدم خودتون.

مریم و محمد دست بابا را گرفتند و با خوشحالی به سمت حرم به راه افتادند.و به دعاهایی که قرار بود توی حرم بکنندفکر می کردند.