زهرازهرا، تا این لحظه: 18 سال و 11 ماه و 20 روز سن داره

پرسمان كودك

داستان:مثل چشمه

1394/1/31 13:42
نویسنده : مشاورروحانی
3,915 بازدید
اشتراک گذاری

داستان:مثل چشمه....

 

مثل چشمه

بطری آب توی کیف بود .

گاهی توی کیف مدرسه ، گاهی توی ساک ورزشی و بعضی وقت ها هم در کیف مامان .

هر روز بطری از شیر آب یا یخچال پر می شد تا تشنگی یک نفر را برطرف کند .

ولی بطری دلش می خواست مثل اولین بار که از آب خنک چشمه پر شد از یک جای خوب و خاطره انگیز پر شود .

مثل هر روز رفت و توی یخچال قرار گرفت تا خنک شود که خوابش برد .

با صدای شرشر آب از خواب بیدار شود . نگاهی به اطراف کرد . همه جا روشن و زیبا بود . قطره های آب را می دید که با خوشحالی نبال هم می دویدند .

ناگهان بطری خنک شد . توی دلش پر از قطره های شاد و بازیگوش آب شد .

بطری از قطره ها پرسید : این جا کجاست ؟ چرا شما این قدر شاد و خنک هستید ؟

قطره جواب داد : مگر نمی دانی ؟ از سقاخانه حرم امام رضا آمده ایم .

بطری خیلی خوشحال بود چون آب سقا خانه بسیار گواراتر از اب چشمه بود .

پسندها (7)

نظرات (0)