داستان:بهترین جای دنیا
بهترین جای دنیا
همه ی گل ها و سبدهای گلخانه یک آرزوی بزرگ داشتند . دلشان می خواست برای رفتن به یک جای خوب آماده و چیده شوند
امروز نوبت سبد دایره ای بود .
بهترین جای دنیا
همه ی گل ها و سبدهای گلخانه یک آرزوی بزرگ داشتند . دلشان می خواست برای رفتن به یک جای خوب آماده و چیده شوند
امروز نوبت سبد دایره ای بود .
گل ها خوشحال بودند . گل رز گفت : فکر می کنید ما را کجا ببرند ، خدا کند ما را روی ماشین عروس بگذارند .
گل رز گفت : شاید هم به یک مهمانی یا جشن تولد برویم .
سبد گفت : ساکت ، حواستان باشد درست و مرتب بایستید .
گل صورتی گفت : شاید هم تاج گلی شویم بر سر مزاری به هرحال همه ی این ها خوب است .
سبد گفت : شما که اینقدر بی صبر نبودید الان می رسیم .
گل ها کنار هم در رنگ های شاد و متنوع چیده شده بودند تا بالاخره به مقصد رسیدند سبد گل روی هوا بلند شد
چهار سبد گل در چهار گوشه ضریح .
گل ها و سبدشان خیلی خوشحال بودند که به آرزویشان رسیدند .
آخر حرم امام رضا (ع) بهترین جای دنیا بود .