زهرازهرا، تا این لحظه: 18 سال و 11 ماه و 20 روز سن داره

پرسمان كودك

تربیت چه چیز نیست؟

1391/7/12 17:02
نویسنده : مشاورروحانی
5,938 بازدید
اشتراک گذاری

 

هرگاه سخن از تربیت می شود ناخودآگاه به یاد بایدهاونبایدها می افتیم اما در این نوشتار می خواهیم بگوییم تربیت چه چیزی نیست تا در تعامل با فرزندانمان به آنها توجه داشته باشیم ودر امر تربیت تاثیرگذار وموفق باشیم.

هرگاه سخن از تربیت می شود ناخودآگاه به یاد بایدهاونبایدها می افتیم اما در این نوشتار می خواهیم بگوییم تربیت چه چیزی نیست تا در تعامل با فرزندانمان به آنها توجه داشته باشیم ودر امر تربیت تاثیرگذار وموفق باشیم.

تربیت چیست؟

تربیت ، اجتماعی کردن نیست

هر گاه صرفا برای زندگی اجتماعی آماده شویم از ادراک کلیت مفهوم زندگی غافل خواهیم شد.

 اجتماعی کردن روشی برای خارج ساختن آدمی از دایره استقلال و تفرد و وارد ساختن او به دایره خواسته های دگرساخته است. واحتمال این وجود داردکه فاجعه انسان برنامه ریزی شده تحقق یابد.

 ما نمی توانیم تعلیم وتربیت را فقط تدارکی برای اجتماعی کردن افراد طبق فرهنگی معین یاآماده کردن آنان برای زندگی حاضر بدانیم.تربیت باید شامل ارزشهایی برتر از فرهنگ های آشنا و مافوق این فرهنگ ها باشد.

  تربیت ، بار آوردن نیست

خلاقیت ونوآوری زمانی فرا می رسد و اجازه ظهور و بروز پیدا می کند که ذهن آدمی اسیر هیچ گونه حس اجبار ، ترس ، سودجویی، رقابت، پیروزشدن واهداف دست ساخته دیگران نباشد.

  تربیت تغییر دادن نیست

 هنر مربی تغییر دادن ، شکل دادن و جهت دادن تصنعی به طبیعت کودک نیست، زیرا تربیت ، تزیین کردن و نقاب زدن بر شخصیت نیست بلکه آشکار ساختن ونمایان کردن و پرده برداشتن از چهره طبیعی وخمیرمایه فطری کودک است تا او همان شود که طبیعت و فطرتش اقتضاء میکند.

هر قدر تربیت بیرونی کودک کامل تر شود به همان اندازه آنها را ظاهرساز تر بارمی آورند و به او یاد می دهند که چگونه آن گونه که جامعه می پسندد خود را شکل دهند و نقش دیگران را به جای نقش خود بازی کنند.در این صورت انسان از خود بیگانه می شود.

بنابراین می گوییم تربیت تغییردادن نیست بلکه تایید کردن است. تایید آنچه خمیرمایه های فطری فرد حکم می کند ونه دست مایه ای که دیگران بر اساس ایده و طرح خود خواهان تغییر دادن طبیعت او هستند.

به هر حال وظیفه آموزش و پرورش این است که کودکان را یاری دهد که همواره خودشان باشند زیرا تنها با تایید و پذیرش خود است که می توان به فراتر از خود حرکت کرد.

 تربیت ، عادت دادن نیست

 برتراندراسل معتقد است هدف از تربیت پرورش انسانی است که با شک، اندیشه را از قید وبند عادات و عقاید تلقین شده آزاد نماید وبیاموزد که چگونه در وضع وحالت عدم اطمینان زندگی کند و در عین حال از اظهار نظر و اقدام خودداری ننماید.

 هر اندازه شخص به تشکیل عادت بیشتری تن در دهدبه همان اندازه از آزادی و استقلال خویش کاسته است. واین روش خلاف تربیت عقلانی و ارادی است.

خلاق ترین افراد معمولا کسانی هستند که تن به عادات مکانیکی و کورکورانه نمی دهند و ذهن خود را محدود و محصور به آنچه برایشان عادت شده است نمی کنند.

عادت دادن اگر با اطاعت کورکورانه همراه باشد ذهن و فکر کودک تعطیل می شود و قالبها و کلیشه های از پیش تعیین شده مانع خلاقیت و تفکر او می گردد.

 تربیت خلاق عادت را برهم میزند وحتی آن کسانی که مقدس ترین اعمال عبادی را نیز از روی عادت کورکورانه و بدون حضور قلب و اشتیاق دل انجام می دهند دین خدا را چون کالبدی بی روح تلقی می نمایند.امام علی (ع) می فرماید:برترین عبدت ترک عادت است.بنا بر این عادت در مقابل تربیت قرار می گیرد.

 با توجه به استدلالهای فوق ، باید از هرگونه عادت در کودکان جلوگیری کرد ضمنا از از تشویش آنان در مورد عاداتشان خودداری کرد .برای بازداشتن بچه ها از تشکیل عادات بهتر است شرایط زندگی آنان یکنواخت نباشد.

تربیت ، سرعت بخشیدن به مراحل رشد نیست

سرعت در فهماندن مانع سرعت در فهمیدن می شود.

 هرگاه سعی کنیم چیزی را زودتر از موعد طبیعی به کودکان بیاموزیم آنها را از کشف آن به وسیله خودشان باز داشته ایم .

نتایج پژوهشهای روان شناختی حاکی از آن است که سرعت بیش از اندازه و به دور از توانمندی وفراتر از ظرفیت طبیعی کودک فرآیند درون سازی مفاهیم آموزشی و تربیتی کودک را مختل می کند.(آنچه زود برآید دیر نپاید)

  تعلیم وتربیت قدیم و سنتی کودک را انسان کوچکی می داند که باید هرچه زودتر به او تعلیم داد و او رابا اخلاق و رفتار بزرگسالان همانند کرد.

 تعلیم و تربیت جدید به طبیعت ویژه کودک توجه می کند واز قوانین سرشت و رشد او مدد می جوید .

تربیت یک طرح بیرونی و دگرساخته نیست که هرچه سریعتر محتوی خودساخته را وارد ذهن کودک کنیم ، بلکه یک امر تکوینی ، تدریجی و فطری است که آهنگ و سرعت طبیعی خودش را دارد .و هرچه با تاخیر منطقی و آهستگی کیفی پیش رود در بلند مدت نتایج پایدارتری خواهد داشت.

 

 اگر خواهان ذهنی فعال ، پویا ، خلاق و واگرا هستیم باید به جای حفظ کردن دانسته ها به خلق مجهولات اقدام ورزیم.

در تفکر واگرا ذهن آدمی ”قالب زدا ” است و در تفکر ” همگرا ” ذهن آدمی ” قالب ساز“ است.در اولی ذهن مساله مدار است ودر دومی پاسخ مدار . در اولی هدف رشد کمی وتراکمی ودر دومی هدف رشد کیفی و عمقی است.

اساس تربیت درونی و باروری خرد و تعقل نه ارائه آموزشهای پی درپی بلکه تحریک قوه کنجکاوی است.

بنابراین معلم باید به جای سرعت بخشیدن به مراحل رشد و آموزش ، نقش تحریک کننده این انگیزه طبیعی را داشته باشد.

تربیت ، آموزش دادن نیست

هرگاه چیزی را به کودک آموزش می دهیم مانع می شویم تا خود آن را شخصا اختراع و یا کشف کند.(پیاژه)

در تعلیم و تربیت فعال طرح موقعیتهای مبهم در فضای آموزشی وپرورشی مهمتر از ارائه موقعیتهای معلوم است زیرا تنها در موقعیتهای مبهم است که ذهن دانش آموزان تحریک می گردد واز تعادل ایستا خارج می گردد.

  هنر یک معلم ارائه پاسخها نیست بلکه طرح سئوالهای خوب است.به تعبیر پیامبر(ص) سئوال نیکو نصف دانش است.

 تربیت را باید از آموزشهای مستقیم و یاد دادن های یکسویه که آن را به ماشین انتقال و معلومات به دانش آموزان تبدیل کرده است نجات داد.

 باید جریان و نحوه فهمیدن مهم تر از نتیجه فهمیدن باشد حتی اگر این جریان با تاخیر و وقفه های طولانی همراه باشد.

نخستین اصل در آموزش و پرورش جریان مدار ، تقویت خودرهبری و خودانگیختگی است.

ما باید به جای آموختن دانسته ها به فراگیران ، در باره نادانیهایمان بحث نماییم.

  کودک نباید علوم را بیاموزد بلکه باید آن را کشف کند.

 

 تربیت شکل دادن نیست

 حال آن که تربیت شکل دادن شخصیت کودکان بر اساس قالبهای از پیش تعیین شده بیرونی نیست و ما حق نداریمکودکان را طبق ایده ها و قالبهایی که خود تراشیده ایم ، تربیت کنیم بلکه هر فردی خود منحصر به فرد است وباید به گونه ای متفاوت از دیگری تربیت شود.

انسان به جای این که شکل داده شود باید شکل یابدو تفاوت بین شکل دادن و شکل یافتن ، فعال بودن فرد است که در فرایند شکل یافتن خود فرد از درون و نه از بیرون و توسط دیگران شکل می یابد.

  اصالت انسان در تربیت ، مهمترین اصل تربیتی است و حال آن که طرحهای تربیتی غالبا منهای انسان است ودر حقیقت در غیاب انسان تهیه می شوند.(مطهری،مرتضی، )

 بعضی صاحبنظران از جمله دیویی، معتقدند نباید برای تربیت ، هدفهای ثابت و از پیش تعیین شده ای قرار دهیم. زیرا تعیین اهداف نوعی پیش دستی نسبت به آینده است و آینده محاط در دنیای ناپایداری است.

 به نظر دیویی طرحهای بیرونی و تحمیلی که منجر به شکل دادن شخصیت کودک مطابق با اهداف از پیش تعیین شده می شود واجد دو خطر اساسی است:

 

 اول : سبب محروم کردن آنها از به کاربردن هوش و حس پیش بینی ، یعنی تنظیم افعال با توجه به نتایجی که بر آنها متصور است می باشد.

 دوم: هدفهای تحمیلی از خارج ، به تدریج به صورت هدفهای انعطاف پذیر در می آیند مادام که هدف ، زاییده فعالیتهای سیاسی و متغیرفعلی نباشد نتایج حاصله ملاک تشخیص اعتبار آن نمی تواند باشد به همین جهت معمولا عدم موفقیت دانش آموزان در نیل به هدفهای موردنظر به فساد طبیعت کودک نسبت داده می شود تا به عدم مطابقت وسایل و غایات.بنابراین اقدام تربیتی باید مستقل باشد.

 

  هرقدر دخالت و شکل دادن رفتار از بیرون بیشتر باشدخودرهبری و خودکنترلی که عامل مهم تربیت فعال است خاموش می گردد.از این رو فرزندان خانواده هایی که فرزندانشان را به طور دائم تحت حمایت و حفاظت خود دارند وسعی در شکل دادن افکار و حرکات و اعمال آنها دارند،نه تنها آن قالبها و طرحهای بیرونی را درونی نمی کنند ، بلکه آنچه را که در درون خود نیز دارند باشکل دادنهای بیرونی نادیده می گیرند.

 

  اریکسون معتقد است والدین باید دریابند که وظیفه آنها شکل دادن به کودک نیست بلکه کودکان بایدمطابق یک طرح درونی(اصل اپی ژنتیک) رشد و نمو پیدا کنند.

 تربیت دخالت کردن نیست

 

 موثرترین دخالت در تربیت کنار کشیدن از تربیت است.امیل شارتیه می گوید : ” اگر می خواهید فرزندانتان نسبت به مسئولیت هایشان بی تفاوت نباشند سعی کنید نسبت به مسئولیتهای آنها بی تفاوت باشید.

 

 اگر ما در کار فرزندان دخالت کنیم ،به جای آنها تصمیم بگیریم،به جای آنها نگران باشیم و مضطرب شویم خود بخود آنها به افرادی تبدیل می شوند که دیگر هیچ گونه احساس مسئولیتی از خود نشان نمی دهند و همه امور را به ما وامی گذارند. واین واگذاری همراه با بی تفاوتی و وانهادگی در تمام امور خواهد بود.

 والدینی که علاقمندند فرزندان مستقل ، آزاد،خودکار ،خودرهبر و مسئول داشته باشند، باید حتی الامکان از دخالتهای پیدرپی،تحکم و دستورات دیکته شده بپرهیزند تا کودکان از طریق فراهم نمودن زمینه های مناسب از همان ابتدا حس مسئولیت پذیری و کفایتهای اجتماعی و مهارتهای ارتباطی را در خود پرورش دهند.

 

 کودکان مانند نهالهایی هستند که طبیعت نیروی حیاتی رشد و کمال را در درون آنها به ودیعه نهاده است و این نیروها به طور طبیعی با پیمودن مراحل طبیعی جلوه گر می شوند. بنا براین مربی باید به این نیروهای طبیعی اجازه شکفتن دهد و تنها راهنمایی و هدایت نماید و نه دخالت.

 

 هدایت به منظور رمزگشایی از طبیعت است که ما کمک کنیم تا رموز طبیعت را کشف کندو خود بخواند نه این که ما رموز طبیعی را برایش بخوانیم. او باید خود حرکت کند نه ما او را راه ببریم،انتخاب کند نه برایش انتخاب کنیم.

 

البته دخالت نکردن به معنای بی تفاوتی کامل و رها شدن کامل کودک نیست بلکه همواره باید هدایت کننده و راهنمای نامرئی و غیرمستقیمی برای او باشیم.

 

پیشرفتهای بشر در عصر حاضر جذاب و خیره کننده است اما هنوز ارزیابی درستی از پیامدهای انسانی و اجتماعی این پیشرفتها نداریم. آنچه مهم است این تحولات جهش زا نباید جوهره انسان، آزادی،استقلال ،کرامت ،اراده وفضایل الهی او را خدشه دار نماید.

 

 آنجا که شکل دهی شخصیت آدمی در قالب دخالتهای علمی ، فنی و برنامه ریزی های ماشینی ومکانیکی و دستکاریهای زیستی و ژنتیکی هویت او را از هم می پاشد باید واکنشهای انسانی برای نجات انسانیت انسان نشان داد. حتی اگر این دخالتها به نام تربیت و به قصد پیشرفت و به نیتارتقاء دانش انسان باشد.

 

 تربیت شکوفا کردن استعدادها نیست

 

 در تربیت کودک مانند یک گل باید غنچه خود بشکفد وشکافتن آن توسط باغبان خطاست.آنچه که در تربیت کودک مهم است تکیه بر خودفعالی ، خودجوشی، خودانگیختگی ، خودیابی و خودرهبری اوست تا از این طریق به مقصود نهایی که کمال مطلوب است دست یابد.

 

 به قول سقراط ما انسانها همه آبستن حقیقتیم و نقش مربی مانند نقش یک قابله است که خود نمی زاید بلکه زمینه لازم برای زاییدن حقیقت درون کودک را فراهم می نماید بنا براین زایش و خلق از خود متربی است نه مربی.

 

 در  واقع شکوفانیدن مانع شکفتن استعدادهاست. به قول رابین بارو معلمان بایدبه جای تحمیل نگرشها و خصوصیات از پیش معین شده به کودک ، استعدادهای درونی او را اجازه شکفتن دهد.َ

 

 تربیت الگو دادن نیست

 

 الگو دادن از بیرون مانع الگویابی از درون می شود.وظیفه مربی ارائه یک جانبه الگوهای از پیش تعیین شده به متربی نیست بلکه فراهم نمودن شرایطی است که او با میل درونی و از روی نیاز الگوهای مورد نظر خود را در جامعه و در محیط آموزشی وپرورشی خود کشف کند و نه اینکه با تبلیغات و تشویقات و پاداشها آن را بپذیرد.

 

هنر مربی این است که کاری کند که متربی الکوهای متعالی مورد نظر را خود کشف کند و با آنها همانندسازی کند نه تقلید . زیرا تقلید یک فرایند خودآگاه و مصنوعی و کلیشه برداری مکانیکی و بیرونی از رفتار دیگری است که در ساختار درونی فرد پایه ندارد ویک اقدام ظاهری است. اما همانندسازی یک فرایند ناخودآگاه ، طبیعی و درونی شده است که الگوی پذیرفته شده را در بنیادی ترین و پنهان ترین لایه های شخصیت فرد رسوخ می دهد.

 

در الگو دادن مربی برای افراد به طور اجباری و یا با دادن تشویقهای بیرونی الگو تعیین می کند اما در الگویابی ، متربی خود شخصا برای کمال بخشیدن به نیازهای فطری و شکوفایی تمامیت خویش الگوهای مورد نظر را کشف و با آنها همانندسازی میکند.

 

 ما باید ترتیبی اتخاذ کنیم که چهره های مطلوب و مورد تایید، خودبخود و به طور طبیعی و تکوینی محبوب جوانان واقع شوند و آنها از روی انگیزه های درونی  ونه انگنها را داشته باشند و اگر قبل از انجام این ترغیب ، دائما به تبلیغ الگو بپردازیم ، مانند این است که فردی احساس گرسنگی نمی کند و ما به او غذا می دهیم . این رفتار اشتهای اندک او را هم کور می کند.

 

 تربیت برخوردار ساختن نیست

 

 هنر مربی ، محروم ساختن کودک از پاسخها ، محرکات و امکانات آماده است تا او به واسطه تلاش و بر اساس تحریک نیاز آنچه را می خواهد ، با دست خویش و تلاش و رنج سازنده بجوید.

 

 اولین و سازنده ترین مربی کودک ، رنجها و زحمتهایی است که در جریان رشد خویش تحمل می کند ، زیرا آدمی تنها در برخورد با مشکلات و موانع است که خود را می یابد.

 

 کودک باید یاد بگیرد که آنگونه به حوادث و موانع محیط پیرامون بنگرد که تلخ ترین و دردناک ترین آنها را هوشیار کننده و سازنده وجود خویش بداند. او باید یاد بگیرد که چگونه قدرت را از درون ضعف ، و نعمت را از درون محنت و آسایش را در خلال سختی ، و بی نیازی را از درون محرومیت ، و امنیت را از درون ناامنی جستجو کند. وظیفه بزرگسالان فراهم کردن شرایطی است که کودک با این موانع و مشکلات ،هرچند مصلحتی و ساختگی برخورد نماید و او را کمک نماید که خودش این مشکلات را حل نماید.

 بعضی والدین برای این که فرزندشان را خوشبخت کنند دائما سعی می کنند به تمامی خواسته های فرزندشان پاسخ دهند و همه نیازهایشان را رفع کنند و محیط آنها را از هرگونه رنج و مشکلی دور دارند. چنین کودکانی موجوداتی بدبخت ، شکننده ، مفلوج و بی کفایت خواهند بود که در برخورد با کوچک ترین حوادث و کمترین مشکلات خود را باخته و احساس یاس و شکست می کنند.زیرا یاد نگرفته اند شکیبایی کنند. بنابراین تربیت بلا محوری را جایگزین تربیت نازپروردگی نماییم.

 

البته هدف مربیان و والدین همیشه این نیست که کودک را به زجر و شکنجه وا دارند، بلکه هدف آبدیده کردن او در برابر زندگی است که این نوع تربیت در واقع فراهم کردن زندگی لذت بخش است زیرا زمانی فرد احساس لذت و خوشبختی می نماید که در برابر دشواریها نه تنها نبازد بلکه احساس آسایش و گشادگی نماید همانطور که خداوند فرموده است: با سختی و دشواری ، آسایش و گشایش است. فان مع العسر یسرا.

تربیت نصیحت کردن نیست

 

 بخش عمده ای از شخصیت انسان در آن دسته از رفتارهایی شکل می گیرد که به صورت غیرکلامی ، پنهان و خاموش ارائه می شود و بخش اندکی از اثرگذاریهای تربیتی آن هم در سطح گذرا و ناپایدار از طریق زبان و در قالب نصیحت و پند و اندرز حاصل می شود.

 

 همانگونه که نوازش کردن،تب را درمان نمی کند،گفتن و نصیحت نیز نه جهل را درمان می کند ونه مشکلات شخصیتی و رفتاری اش را.

 

در بعد آموزشی ، هنر معلم این نیست که دائما در پی انتقال و تحمیل اطلاعات و دانسته های علمی به دانش آموزان باشد بلکه هنر اصلی و ظریف معلم ، ایجاد عشق به دانستن ، کشف کردن وخلق کردن در یادگیرنده است و فراهم نمودن محیط تفکر و تعمق برای کودکان است.

 

 مشکلات و ناهنجاریهای اخلاقی و رفتاری هم با نصیحت درمان نمی شوند بلکه با اعمال و رفتار ما قابل اصلاح و درمان هستند. مثلا هیچ گاه با نصیحت نمی توان بیمار افسرده ای را وادار به نشاط و شادمانی نمود بلکه با فراهم نمودن شرایط لازم می توان احساس مفید بودن را در وی به وجود آورد وزمینه موفقیت و پیروزی او را فراهم نماییم تا به خود اعتماد پیدا نماید و افسردگی اش درمان شود.

 

بنابراین ما باید زبان کردار را جایگزین زبان گفتار نماییم . زیرا زبان رفتار ، زبان حال ، زبان احساس ، عواطف و هیجان است. و آنچه که در پس گفتار ما از طریق حالات و هیجانات و رفتار ما منتقل می شود بسیار قوی تر و گویاتر از تمامی عباراتی است که در متن گفتار ما بیان می شود.

 

تربیت پاسخ به نیاز نیست

 

  سقراط گفته است: هدف تربیت ، ایجاد نیازاست و نه رفع نیاز و امیل شارتیه نیز گفته است : هنر معلم ، گرسنه کردن فکر و ذهن کودک است تا او با احساس گرسنگی ، خود شخصا برای سیر کردن ذهن خود به کوشش واداشته شود.

 

 هنر معلم ، تحریک کنجکاوی است نه ارضاء آن ، تشدید نیاز است نه تخفیف آن ، طرح مسئله برای تحریک نیاز به دانستن است نه حل مسئله برای ارضای نیاز به دانستن . در واقع همه اختراعات و کشفیات و ابداعات بشری ریشه در تحریک نیازها داشته است.

 

 طبق اصل تعادل جویی ”پیاژه“ ، هرگاه بر اثر محرک درونی یا بیرونی ، تعادل یا سکون درونی موجود بر هم زده شود، نیاز ، که خود نوعی احساس کمبود و نقصان در فرد است تولید نیرویی به نام سائق می کند تا موجود زنده برای رفع نیاز و جبران کمبود به تلاش و فعالیت وا داشته شود . پس لازمه پیشرفت و تکامل ، برهم خوردن تعادل اوست.

 

روی آوردن صاحبنظران تعلیم و تربیت به شیوه های جدید مسئله محور به جای شیوه های پاسخ مدار در همین راستا است .

تربیت نقش بازی کردن نیست

 تربیت یک جریان درونی ، پنهان ، وجودی ، طبیعی و غالبا غیر عمدی است و با نقش بازی کردن و صحنه پردازی متفاوت است. اگر خود افرادی تربیت نایافته باشیم و بخواهیم در ظاهر نقش افراد تربیت شده را بازی کنیم . چنین روشی نه تنها کمکی به تربیت کودکان نخواهد کرد بلکه آنها افرادی متظاهر و دروغگو و از نظر شخصیتی چندسویه و چندگانه بار می آیند.

 

 فرزندان ما در جریان هماندسازی با شخصیت ما ، آن بخش از وجود ما را همانندسازی می کنند که جزو طبیعت و منش ذاتی ماست. پس اگر خواهان تربیت صحیح فرزندان هستیم باید تربیت کنندگان قبلا تربیت شده باشند تا تربیت شوندگان به خوبی تربیت شوند.


برگرفته از کتاب "تربیت چه چیز نیست " اثر ارزشمند دکتر عبدالعظیم کریمی

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)