مدرسه دوران انقلاب
این داستان : درود برخمینی همه بچه ها در صف های مرتب پشت سر هم توی حیاط ایستاده بودند. ناظم پشت بلندگو ایستاده بود و حرف می زد. بچه ها امروز آقای فرماندار به مدرسه ما تشریف اورده اند. از این حرف خنده ام گرفت،اما لبخندم را نشان ندادم اگرناظم می دید حتما تنبیهم میکرد که چرابه او خندیده ام. آخر فرماندار را چه به مدرسه ما؟ فریادهایی ازبیرون مدرسه به گوش میرسید که لحظه به لحظه نزدیک تر می شد. صداهاکه نزدیک تر شد باعث میشدصدای آقای ناظم شنیده نشود. مرگ بر شاه صدای تظاهر کنندگان بود که فریاد میزدند حالا صداها واضحتر شده بود ،شعار راهم عوض کرده بودند.درود برخمینی فرماندار که کنار نا...